کد مطلب:1753 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:448

مقاله ثانیه(مقصد اول)
مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذكر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است

مقصد اوّل در طهارت است و در آن چند فصل است

فصل اوّل در بیان اجمالی طهور است

چنانچه در سابق اشاره به آن شد، از برای نماز غیر از این صورتْ حقیقتی است و غیر از این ظاهر باطنی است؛ و همان طور كه صورت آن را آداب و شرایط صوریّه ایست، باطن آن را نیز آداب و شرایطی است كه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 56

شخص سالك باید آنها را مراعات كند. پس، از برای طهارتْ صورت و آدابِ صورتی است كه بیان آنها از وظیفه این اوراق خارج است، و فقهاء مذهب جعفری أعلی اللَّه كَلِمَتَهُم وَ رَفَعَ اللَّه دَرَجَتَهُم بیان آن را فرموده اند. و امّا آداب باطنیه و طهور باطنی را ما به طور اجمال بیان می نماییم:

باید دانست كه چون حقیقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حق جلّ و علا است، برای وصول به این مقصد بزرگ و غایت قصوی طهاراتی لازم است كه ماورای این طهارات است. و خارهای این طریق و موانع این عروج قذاراتی است كه با اتّصاف سالك به یكی از آنها نتواند صعود به این مرقاة و عروج به این معراج نمود. و آنچه از قبیل این قذارات باشد موانع صلاة و رجز شیطان است؛ و آنچه معین سالك است در سیر و از آداب حضور است شرایط این حقیقت است. و بر سالك الی اللَّه لازم است كه در اوّل امر رفع موانع و قذارات كند تا اتّصاف به طهارت و حصول طهور كه از عالم نور است برای او میسور شود؛ و تا تطهیر جمیع قذارات ظاهریّه و باطنیّه و علنیّه و سرّیّه نشود، سالك را حظّی از محضر و حضور نخواهد بود.

پس، اوّلین مراتب قذارات، قذارات آلات و قوای ظاهریّه نفس است به لوث معاصی و قذارات نافرمانی حضرت ولیّ النّعم؛ و این دام صوری ظاهری ابلیس است. و انسان تا در این دام مبتلا است، از فیض محضر و حصول قرب الهی محروم است. و كسی گمان نكند كه بدون تطهیر ظاهر مملكت انسانیّت می توان به مقام حقیقت انسانیّت نایل شود یا می تواند تطهیر باطن قلب نماید، [كه ] این غروری است شیطانی و از حیله های بزرگ ابلیس است؛ زیرا كه كدورات و ظلمتهای قلبی با معاصی، كه غلبه طبیعت بر روحانیّت است، افزوده می شود؛ و تا سالك فتح مملكت ظاهر نكند، از فتوحات باطنیّه، كه مقصد بزرگ است، بكلّی محروم است و راهی به سعادت برای او گشوده نگردد. پس یكی از موانع بزرگ این سلوك قذارات معاصی است كه با آب پاك و پاكیزه توبه نصوح باید آن را تطهیر كرد.

و باید دانست كه تمام قوای ظاهریّه و باطنیّه را كه حقّ تعالی به ما عنایت

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 57

فرموده و از عالم غیب نازل نموده اماناتی است الهی كه طاهر از جمیع قذارات و پاك و پاكیزه بوده بلكه متنوّر به نور فطرت اللّهی، و از ظلمت و كدورت تصرّف ابلیس دور بوده؛ و چون در ظلمتكده عالم طبیعت نازل و دست تصرّف شیطان واهمه و خیانت ابلیس به آنها دراز شده، از طهارت اصلیّه و فطرت اوّلیّه بیرون آمده و به انواع قذارات و ارجاس شیطانیّه آلوده گردیده است. پس اگر سالك الی اللَّه با تمسّك به ذیل عنایت ولیّ اللَّه دست تصرّف شیطان را دور نمود و مملكت ظاهر را طاهر كرد و امانات الهیّه را چنانچه تحویل گرفته بود ردّ نمود، خیانت به امانت ننموده؛ و اگر كرده بود، مورد غفران و ستّاریّت شود و از جهت ظاهر آسوده خاطر شود و به تخلیه باطن از ارجاس اخلاق فاسده قیام كند. و این مرتبه دوم از قذارات است كه فسادش بیشتر و علاجش صعبتر است و اهمّیّتش در نزد اصحاب ارتیاض بیشتر می باشد؛ زیرا كه تا خلق باطنی نفس فاسد و قذارات معنوی به آن احاطه نموده، لایق مقام قدس و خلوت انس نشود، بلكه مبدأ فسادِ مملكتِ ظاهرِ نفس اخلاق فاسده و ملكات خبیثه آن است. و تا سالك تبدیل ملكات سیّئه را به ملكات حسنه ننماید، از شرور اعمال مأمون نیست؛ و اگر به توبه موفّق شود، استقامت آن، كه از مهمّات است میسّر نمی شود. پس، تطهیر ظاهر نیز متوقّف به تطهیر باطن است؛ علاوه بر آن، كه خود قذارات باطنیّه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنّم اخلاق، كه به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر است از جهنّم اعمال، می باشد. و اشاره به این معنی در اخبار اهل بیت عصمت بسیار است.

پس، سالك الی اللَّه را این طهارت نیز لازم است. و پس از آن كه لوث اخلاق فاسده را با آب طاهر پاكیزه علم نافع و ارتیاض شرعی صالح از لوح نفس شست و شو نمود، باید اشتغال پیدا كند به تطهیر قلب، كه امّ القری و به صلاح آن همه ممالك صالح، و به فساد آن همه فاسد می شوند. و قذارت عالم قلب مبدأ تمام قذارات است. و آن عبارت از تعلّق به غیر حق و توجه به خود و عالم است. و منشأ آن حبّ دنیا، كه بالاترین خطاها است، و حبّ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 58

نفس، كه مادر همه امراض است، می باشد. و تا ریشه این محبّت در قلب سالك است، از محبّت اللَّه اثری در آن حاصل نشود و راهی به سر منزل مقصد و مقصود پیدا نمی كند. و تا سالك را بقایائی از این محبّت در قلب است، سیر او الی اللَّه نیست بلكه الی النّفس و الی الدّنیا و الی الشیطان است. پس، تطهیر از حبّ نفس و دنیا اوّل مرتبه تطهیر سلوك الی اللَّه است حقیقتاً؛ چون قبل از این تطهیرْ سلوك الی اللَّه نیست و به مسامحه گفته شود سالك و سلوك.

و پس از این منزل، منازلی است كه از هفت شهر عشق عطّار پس از آن نمونه ای حاصل؛ و آن قائل سالك در خم یك كوچه خود را دیده، و ما در پشت صورها و حجابهای ضخیم واقعیم و آن شهرها و شهریارها را جزء بافته ها گمان می كنیم. من با شیخ عطّار یا میثم تمّار كار ندارم ولی اصل مقامات را انكار نمی كنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبكارم و در این محبّت امید فرج دارم، تو خود هر چه خواهی باش و با هر كه خواهی پیوند.

"مدعی خواست كه آید به تماشاگه دوست دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد" "98"

ولی در اخوّت ایمانی و خلّت روحانی با احبّاء عرفانی خیانت روا ندارم و از نصیحت، كه از حقوق مؤمنین است به یكدیگر، خودداری ننمایم.

بالاترین قذارات معنویّه، كه تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود و انبیاء عظام علیهم السلام را عاجز نمود، قذارت جهل مركّب است كه منشأ داء عضال انكار مقامات اهل اللَّه و ارباب معرفت است و مبدأ سوء ظنّ به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث این قذارت آلوده است، قدمی به سوی معارف نخواهد برداشت؛ بلكه بسا باشد كه این كدورت نور فطرت را، كه چراغ راه هدایت است، خاموش كند و آتش عشق را كه براق عروج به مقامات است فرو نشاند و منطفی كند و انسان را در ارض طبیعت مخلّد نماید.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 59

پس، بر انسان لازم است كه با تفكّر در حال انبیاء و اولیای كمّل صلوات اللَّه علیهم و تذكّر مقامات آنها، این قذارت را از باطن قلب شست و شو دهد؛ و در هر حدّی كه هست به آن حدّ قانع نشود، كه این وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبیسات بزرگ ابلیس و نفس امّاره است، نَعُوذُ باللَّه منهما. و چون این رساله بر وفق ذوق عامّه نوشته می شود از تطهیرات ثلاثه اولیاء خودداری نمودم. و الحمد للَّه.

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 63 فصل سوم در آداب قلبیه سالك است هنگام توجه به آب برای طهارت ..... ص : 61

فصل دوم در اشاره به مراتب طهور است

بدان كه انسان تا در عالم طبیعت و منزلگاه مادّه هیولانی است، در تحت تصرّفات جنود الهیّه و جنود ابلیسیّه است. و جنود الهیّه جنود رحمت و سلامت و سعادت و نور و طهارت و كمال است؛ و جنود ابلیس در مقابل آنها است. و چون جهات ربوبیّه غلبه بر جهات ابلیسیّه دارد، در بدو فطرت انسان را نورانیّت و سلامت و سعادتی است فطری الهی؛ چنانچه در احادیث شریفه صراحتاً و در كتاب شریف الهی اشارتاً بیان آن شده. "99" و تا انسان در این عالم است با قدم اختیار می تواند خود را در تحت تصرّف یكی از آن دو قرار دهد. پس، اگر از اوّل فطرت تا آخر ابلیس را در آن تصرّفی نبود، انسان الهی لاهوتی است كه سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نور حقّ است و جز به حقّ توجّه نكند و قوای باطنه و ظاهره اش نورانی و طاهر است و جز حق در آنها تصرّف نكند؛ ابلیس را از آن حظّی نباشد و جنود او را در او تصرّفی نبود. و همچو موجود شریفی طاهر مطلق و نور خالص است و ما تقدّم

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 60

و ما تأخّر ذنوب او مغفور است، "99" و صاحب فتح مطلق است و دارای مقام عصمت كبری است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیّت آن ذات مقدّس دارای آن مقامند. و آن حضرت دارای مقام خاتمیّت است، كه كمال علی الاطلاق است؛ و چون اوصیاء او از طینت او منفصل و با فطرت او متّصلند، صاحب عصمت مطلقه به تبعیّت او هستند و آنها را تبعیّت كامله است. و امّا بعضی معصومین از انبیاء و اولیاء علیهم السلام صاحب عصمت مطلقه نیستند و از تصرّف شیطان خالی نمی باشند؛ چنانچه توجّه آدم علیه السلام به شجره از تصرّفات ابلیس بزرگ است كه ابلیس الابالسه است؛ با آنكه آن شجره شجره بهشتی الهی بوده، با این وصف دارای كثرت اسمائی است كه منافی با مقام آدمیّت كامله است. و این یكی از معانی یا یكی از مراتب شجره منهیّه است.

و اگر نور فطرت به قذارات صوریّه و معنویّه آلوده شد، به مقدار آلودگی از بساط قرب و حضرت انس مهجور گردد تا آنجا رسد كه نور فطرت بكلّی منطفی گردد و مملكت یكسره مملكت شیطانی شود و ظاهر و باطن و سرّ و علن او در تصرّف شیطان آید. پس، شیطان قلب و سمع و بصر و دست و پای او شود و جمیع اعضای او شیطانی شود. و اگر كسی- و العیاذ باللَّه- بدین مقام رسید، شقیّ مطلق شود و روی سعادت هر گز نبیند. و بین این دو مرتبه مقامات و مراتبی است كه جز حق تعالی كس نتواند احصاء آنها را كند. و هر كس به افق نبوّت نزدیك باشد، از اصحاب یمین است؛ و هر كس به افق شیطنت نزدیك است، از اصحاب یسار است.

و باید دانست كه پس از آلودگی فطرت، تطهیر آن ممكن است. و تا انسان در این نشأه است، خروج از تصرّف شیطان برای او مقدور و میسور است و وارد شدن در حزب ملائكة اللَّه، كه جنود رحمانی الهی هستند، میسّر است. و حقیقت جهاد نفس، كه به فرموده حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 61

از جهاد اعداء دین افضل است و آن جهاد اكبر است، "100" همان خارج شدن از تصرّف جنود ابلیس و وارد شدن در تحت تصرّف جنود اللَّه است.

پس، اوّل مرتبه طهارت متسنّن شدن به سنن الهیّه و مؤتمر شدن به اوامر حقّ است.

و مرتبه دوم، متحلی شدن به فضائل اخلاق و فواضل ملكات است.

و مرتبه سوم، طهور قلبی است؛ كه آن عبارت است از تسلیم نمودن قلب را به حق. و پس از این تسلیم، قلب نورانی شود، بلكه خود از عالم نور و درجات نور الهی گردد، و نورانیّت قلب به دیگر اعضاء و جوارح و قوای باطنه سرایت كند و تمام مملكت نور و نور علی نور شود تا كار به جایی رسد كه قلبْ الهی لاهوتی شود و حضرت لاهوت در تمام مراتب باطن و ظاهر تجلّی كند؛ و در این حال، عبودیّت بكلّی فانی و مختفی شود و ربوبیّت ظاهر و هویدا شود؛ و در این حال، قلب سالك را طمأنینه و انسی دست دهد و همه عالم محبوب او شود و جذبات الهیّه برایش دست دهد و خطایا و لغزشها در نظرش مغفور شود و در ظلّ تجلّیات حبّی مستور گردد و بدایای ولایت برای او حاصل شود و لیاقت ورود در محضر انس پیدا كند. و پس از این منازلی است كه ذكر آن مناسب با این اوراق نیست.

فصل سوم در آداب قلبیّه سالك است هنگام توجّه به آب برای طهارت

و در این باب حدیث شریف مصباح الشّریعه را ذكر و ترجمه می كنیم تا قلوب صافیه اهل ایمان را از آن نورانیّتی حاصل شود.

فی مِصْباح الشَّریعَةِ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اذا اردْتَ الطّهارَةَ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 62

وَ الوُضوءَ، فَتَقَدّمْ الی الْماءِ تَقَدُّمَكَ الی رَحْمَةِ اللَّه. فَانَّ اللَّه تَعالی قَدْ جَعَلَ الْماءَ مِفتاحَ قُرْبَتِهِ وَ مُناجاتِهِ وَ دَلیلًا الی بِساطِ خِدْمتِهِ. وَ كَما انَّ رَحْمَةَ اللَّه تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِباد، كَذلِكَ النَّجاساتِ الظّاهِرَةَ یُطِهِّرُهَا الْماءُ لا غَیْرُ. قالَ اللَّه تَعالی : هُو الَّذی ارْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ انْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهوُراً. وَ قالَ اللَّه تَعالی: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ، ا فَلا یُؤْمِنونَ. فَكَما احْیا بِهِ كُلَّ شَیْ ءٍ مِنْ نَعیمِ الدُّنْیا، كَذلكَ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ حَیاةَ الْقُلُوبِ الطّاعاتِ. وَ تَفَكَّرْ فی صَفاءِ الْماءِ وَ رِقَّتِهِ وَ طُهْرِهِ وَ بَرَكَتِهِ وَ لَطیفِ امْتِزاجِهِ بِكُلَّ شَیْ ءٍ. وَ اسْتَعْمِلْهُ فی تَطْهیرِ اْلَاعْضاءِ الَّتی امَرَك اللَّه بِتَطْهیرِها [خ ل: و تعبُّدِك بِادائها]. وَ آتِ بِآدابِها فی فَرائِضِهِ وَ سُنَنِهِ؛ فَانّ تَحْتَ كُلِّ واحِدةٍ مِنْها فَوائِدَ كَثیرَةً؛ فاذا اسْتَعْمَلْتَها بِاْلحُرْمَةِ، انْفَجَرَتْ لَكَ عُیونُ فَوائِدِهِ عَنْ قَریبٍ. ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللَّه كَامْتِزاجِ الْماءِ بِاْلَاشْیاءِ: یُؤَدّی كُلَّ شَیْ ءٍ حَقَّهُ وَ لا یَتَغَیَّرُ عَنْ مَعناهُ، مُعْتَبِراً لِقَولِ رَسولِ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: مَثَلُ المُؤمِنِ المُخْلِص [خ ل: الخاصّ ] كَمَثَلِ الماءِ. وَ لْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللَّه تَعالی فی جَمیعِ طاعَتِكَ كَصَفْوَةِ الْماءِ حینَ انْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ وَ سَمّاهُ "طَهوراً". و طَهِّرْ قَلْبَكَ بالتَّقْوی وَ الیَقینِ عَندَ طَهارَةِ جَوارِحِكَ بِاْلماء "101".

در این حدیث شریف لطایف و دقایقی است و اشارات و حقایقی است كه قلوب اهل معرفت را زنده كند و ارواح صافیه اصحاب قلوب را حیات بخشد. فرماید:

چون اراده طهارت و وضو كردی، متوجّه آب بشو آن سان كه متوجّه رحمت حق شوی، زیرا كه حق تعالی قرار داده آب را كلید تقرّب به خود و مناجات خویش و راهنمای بساط خدمت خود. و چنانچه رحمت خدا پاك می كند گناهان بندگان را همان طور نجاسات ظاهره را آب پاك می كند نه غیر آن. خدای تعالی فرماید: "اوست آن كس كه فرستاد بادها را برای بشارت در جلو رحمتش و نازل نمودیم از آسمان آب پاكیزه را." "102" و فرمود خدای

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 63

تعالی: "و قرار دادیم از آب هر چیز زنده را." "103"

و این كه در این حدیث آب را به رحمت حق تشبیه، بلكه تأویل، نموده یكی از نكاتش آن است كه آب یكی از مظاهر بزرگ رحمت حق است كه در عالم طبیعت آن را نازل فرموده و مایه حیات موجودات آن را قرار داده؛ بلكه رحمت واسعه الهیّه را كه از سماء رفیع الدّرجات حضرت اسماء و صفات نازل و اراضی تعیّنات اعیان به آن زنده گردیده، اهل معرفت به "آب" تعبیر نمودند. و چون در آب ملكی ظاهری جلوه رحمت واسعه الهیّه از دیگر موجودات دنیائی بیشتر است، حق تعالی آن را برای تطهیر از قذارات صوریّه قرار داد و مفتاح باب قرب و مناجات خود مقرّر فرمود و راهنمای بساط خدمت خویش، كه باب الابواب رحمتهای باطنیّه است، قرار داد. بلكه آبِ رحمتِ حق در هر نشئه ای از نشئات وجود و در هر مشهدی از مشاهد غیب و شهود نزول و ظهور كند، تطهیر ذنوب عباد اللَّه نماید موافق با آن نشئه و مناسب آن عالم؛ پس با آب رحمت نازل از سماء احدیّتْ ذنوب غیبت تعیّنات اعیان تطهیر شود؛ و با آب رحمت واسعه از سماء واحدیّت ذنوب عدمیّت مهیّات خارجیّه تطهیر شود؛ و در هر مرتبه از مراتب وجود مطابق آن مرتبه. و در مراتب نشئات انسانیّه نیز آب رحمت را ظهوراتی است مختلفه؛ چنانچه از آب نازل از حضرت ذات به تعیّنات جمعیّه برزخیّه ذنوب سرّ وجودی تطهیر شود (وجودُك ذَنْبٌ لا یُقاسُ به ذَنْبٌ). "104" و با آب نازل از حضرات اسماء و صفات و حضرت تجلّی فعلی رؤیت صفت و فعل تطهیر شود. و با آب نازل از سماء حضرتِ حكمِ عدلْ قذارات خلقیّه باطنیّه تطهیر شود. و با آب نازل از سماء غفاریّت ذنوب عباد تطهیر شود. و با آب نازل از سماء ملكوت قذارات صوریّه تطهیر شود. پس معلوم شد كه حق تعالی آب را مفتاح قرب و دلیل بساط رحمت خویش قرار داده. پس از آن، در حدیث شریف دستور دیگری دهد و

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 69 فصل پنجم در شمه ای از آداب وضو است به حسب باطن و قلب ..... ص : 68

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 64

راه دیگری برای اهل سلوك و مراقبه مفتوح فرماید. می فرماید:

و تفكّر نما در صفای آب و رقت و طهارت و بركت آن و لطافت ممزوج شدن آن با هر چیزی. و استعمال كن آن را در تطهیر آن اعضائی كه خداوند امر فرموده تو را به پاكیزه نمودن آنها. و ادا كن آداب آنها را در فریضه ها و سنّت های الهی؛ زیرا كه در تحت هر یك از آنها فایده هایی است بسیار كه چون استعمال نمائی آنها را به احترام، منفجر شود از برای تو- در نزدیكی- چشمه های فایده های آن.

اشاره فرموده در این حدیث شریف به مراتب طهارت به طریق كلّی. و چهار مرتبه كلّی آن را بیان فرموده، كه یكی از مراتب آن این است كه تا این جای حدیث شریف مذكور است و آن تطهیر اعضاء است. و اشاره فرموده به اینكه اهل مراقبه و سلوك الی اللَّه نباید واقف به صور و ظواهر اشیاء شوند، بلكه باید ظاهر را مرآت باطن قرار دهند و از صورْ حقایق را كشف كنند و به تطهیر صوری قناعت نكنند كه آن دام ابلیس است. پس، از صفای آب پی به تصفیه اعضاء برند؛ و آنها را با ادا نمودن فرائض و سنن الهیّه تصفیه كنند و صفا دهند؛ و از رقّت آنها اعضاء را ترقیق كنند و از غلظت تعصّی بیرون آورند و طهور و بركت را در جمیع اعضاء سرایت دهند؛ و از لطف امتزاج آب با اشیاء كیفیّت امتزاج قوای ملكوتیّه الهیّه را با عالم طبیعت ادراك كنند و نگذارند قذارات طبیعت در آنها اثر كند. و چون اعضاء را به سنن و فرائض الهیّه و آداب آنها متلبّس نمودند، فوائد باطنیه كم كم ظاهر شود و چشمه های اسرار الهیّه منفجر شود و لمحه ای از اسرار عبادت و طهارت برای او منكشف گردد. و چون از مرتبه اوّل طهارت و دستور آن فراغت حاصل شد، به دستور ثانوی شروع فرمود، و می فرماید:

پس از آن معاشرت كن با خلق خدا مثل ممزوج بودن آب با اشیاء كه ادا می كند حقّ هر چیزی را و از معنای خود تغییر نمی كند؛ و تأمّل كن قول رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را كه می فرماید مثَل مؤمن خالص [خ ل: خاصّ ] مثَل آب است.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 65

دستور اوّل مربوط بود به معامله انسان سالك با قوای داخلیّه و اعضای خود؛ و دستور دوم، كه در این فقره از حدیث شریف است، مربوط است به معامله انسان با خلق خدا. و این دستور جامعی است كه كیفیّت معاشرت سالك را با مخلوق بیان فرموده؛ و ضمناً از آن، حقیقت خلوت نیز استفاده شود. و آن، چنان است كه سالك الی اللَّه در عین حال كه با هر دسته از مردم معاشرت به معروف كند و حقوق خلقیّه را ردّ نماید و با هر یك از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله كند، از حقوق الهیّه نگذرد و معنای خود را كه عبارت از عبودیّت و توجّه به حقّ است از دست ندهد؛ و در عین حال كه در كثرت واقع است در خلوت باشد، و قلب او كه منزلگاه محبوب است خالی از اغیار و فارغ از هر نقش ونگار باشد. پس، دستور سوّمی را ذكر فرموده كه آن كیفیّت معامله سالك است با خدای تعالی، می فرماید:

باید صفای تو با خدای تعالی در همه طاعاتت مثل صفای آب باشد در وقتی [كه ] نازل نمود آن را از آسمان و نامید آن را "طهور".

یعنی باید سالك الی اللَّه خالص از تصرّف طبیعت باشد و كدورت و ظلمت آن را در قلب او راهی نباشد، و جمیع عبادات او خالی از جمیع شرك های ظاهری و باطنی باشد. و همان طور كه آب در وقت نزول از آسمان طاهر و پاكیزه است و دست تصرف قذارات به آن دراز نشده، قلب سالك، كه از سماء غیب ملكوت طاهر و پاكیزه نازل شده، نگذارد در تحت تصرّف شیطان و طبیعت واقع شده به قذارات آلوده گردد. و پس از این دستور، آخرین دستور جامع را برای اهل ریاضت و سلوك بیان فرمود، می فرماید:

پاكیزه كن دل خویشتن را به پرهیزگاری و یقین در وقت پاكیزه نمودن اعضاء خود را به آب.

و در این، اشاره به دو مقام شامخ اهل معرفت است: یكی تقوا، كه كمال آن ترك غیر حقّ است؛ و دیگری یقین، كه كمال آن مشاهده حضور محبوب است.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 66

فصل چهارم در طهور است

و آن یا آب است، و آن در این باب اصل است، و یا "ارض" است.

بدان كه انسان سالك را به طریق كلّی دو طریق است برای وصول به مقصد اعلی و مقام قرب ربوبیّت: یكی از آن دو، كه مقام اوّلیّت و اصالت دارد، سیر الی اللَّه است به توجّه به مقام رحمت مطلقه و خصوصاً رحمت رحیمیّه كه رحمتی است كه هر موجودی را به كمال لایق خود می رساند. و از شعب و مظاهر رحمت رحیمیّه بعث انبیاء و رسل صلوات اللَّه علیهم است كه هادیان سُبُل و دستگیر بازماندگانند؛ بلكه در نظر اهل معرفت و اصحاب قلوب، دار تحقّقْ صورت رحمت الهیّه است، و خلایق دائماً مستغرق بحار رحمت حقّند و از آن استفاده نمی كنند. این كتاب بزرگ الهی، كه از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و برای استفاده ما مهجوران و خلاص ما زندانیان سجن طبیعت و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به صورت لفظ و كلام درآمده، از بزرگترین مظاهر رحمت مطلقه الهیّه است كه ما كور و كرها از آن به هیچ وجه استفاده نكردیم و نمی كنیم. آن رسول ختمی و ولیّ مطلق گرامی كه از محضر قدس ربوبی و محفل قرب و انس الهی به این سر منزل غربت و وحشت قدم رنجه فرموده و گرفتار معاشرت و مراودت با ابو جهل ها و بدتر از آنها گردیده و ناله لَیُغانُ عَلی قَلْبی "105" اش دل اهل معرفت و ولایت را محترق كرده و می كند، رحمت واسعه و كرامت مطلقه الهیّه است كه آمدن در این كلبه اش برای رحمت موجودات سكنه عالم اسفل ادنی است و بیرون بردن آنها است از این دار وحشت و غربت- چون كبوتر مطوّقه كه برای نجات رفقا خود را به دام بلا اندازد. "106"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 67

سالك الی اللَّه باید تطهیر با آب رحمت را صورت استفاده از رحمت نازله الهیّه بداند و تا استفاده از رحمت برای او میسور است، قیام به امر نماید؛ و چون دستش از آن به واسطه قصور ذاتی یا تقصیر كوتاه شد و فاقد آب رحمت شد، چاره ندارد جز توجّه به ذلّ و مسكنت و فقر و فاقه خود. و چون ذلّت عبودیّت خود را نصب العین نمود و متوجّه به اضطرار و فقر و امكان ذاتی خود شد و از تعزّز و غرور و خودخواهی بیرون آمد، بابی از رحمت به روی او گشاده گردد و ارض طبیعت مبدّل به ارض بیضاء رحمت گردد و تراب احد الطّهورین "106" گردد و مورد ترحّم و تلطّف حق گردد. و هر چه این نظر، یعنی نظر به ذلّت خود، در انسان قوّت گیرد، مورد رحمت بیشتر گردد. و اگر بخواهد به قدم اعتماد به خود و عمل خود این راه را طیّ كند، هلاك شود؛ چه كه ممكن است از او دستگیری نشود؛ چون طفلی كه تا خود به جسارت راه رود و به قدم خود مغرور شود و به قوّت خود اعتماد كند، مورد عنایت پدر نشود و او را به خود واگذار كند. و چون اضطرار و عجز خود را به پیشگاه پدر مهربان عرضه دارد و از اعتماد به خود و قوّت خود یكسره خارج شود، مورد عنایت پدر گردد و او را دستگیری كند، بلكه او را در آغوش كشد و با قدم خود او را راه برد. پس بهتر آن است كه سالك الی اللَّه پای سلوك خود را بشكند و از اعتماد به خود و ارتیاض و عمل خود یكسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوّت خود فانی شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد تا مورد عنایت شود و راه صد ساله را با جذبه ربوبیّت یك شبه طیّ نماید، و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیّت با عجز و نیاز عرض كند: امَّنْ یُجیبُ اْلمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوُء. "107"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 68

فصل پنجم در شمه ای از آداب وضو است به حسب باطن و قلب

من ذلك ما ورد عن الرّضا علیه السّلام: انَّما امِرَ بالوُضُوءِ لِیَكوُنَ العَبْدُ طاهِراً اذا قامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبّارِ وَ عِنْدَ مُناجاتِهِ ایّاهُ، مُطیعاً لَهُ فیما امَرَهُ نَقِیّاً مِنَ الْادْناسِ وَ النَّجاسَةِ؛ مَعَ ما فِیهِ مِنْ ذَهابِ الكَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعاسِ وَ تَزْكِیَةِ الْفُؤادِ لِلْقیامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبّارِ، و انّما وَجَبَ عَلی الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ الرّأْسِ وَ الرَّجْلَیْنِ، لَانَّ العَبْدَ اذا قامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ، فَانّما یَنْكَشِفُ مِنْ جوَارِحِهِ وَ یَظْهَرُ ما وَجَبَ فِیهِ الوُضُوءُ؛ وَ ذلِك انَّهُ بِوَجْهِ یَسْجُدُ وَ یَخْضَعُ، وَ بِیَدِهِ یَسْأَلُ وَ یَرْغَبُ و یَرْهَبُ وَ یَتَبَتَّلُ، وَ بِرَأْسِهِ یَسْتَقْبِلُهُ فی رُكوعِهِ وَ سُجُودِهِ، وَ بِرِجْلَیْهِ یَقُوُم وَ یَقْعُد ... "108" الخبر می فرماید: همانا امر شده است به وضوء تا آن كه بنده پاك باشد هنگامی كه می ایستد مقابل خدای جبّار و وقت مناجات نمودن او حق را و برای آن كه مطیع باشد در آنچه او را امر فرموده و پاكیزه باشد از كثافات و نجاست؛ با آن كه در آن است فوائد دیگر از قبیل برطرف شدن كسالت و رفع شدن چرت و پاكیزه شدن دل برای ایستادن در مقابل خدای جبّار.

تا اینجا نكته اصل وضو را بیان فرمود؛ و اهل معرفت و اصحاب سلوك را متنبّه نمود به این كه در محضر مقدّس حقّ جلّ و علا ایستادن و مناجات با قاضی الحاجات نمودن را آدابی است كه باید منظور شود؛ حتّی با قذارات صوریّه و كثافات ظاهریّه و كسالت چشم ظاهر نیز نباید در آن محضر رفت چه جای آن كه دل معدن كثافات باشد و قلب مبتلای به قاذورات معنویّه كه اصل همه قذارات است باشد. با آن كه در روایت است كه "خدای تعالی نظر نمی كند به صورتهای شما بلكه نظر می فرماید به قلب های شما." "109" و با آن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 69

كه با آنچه انسان به حق تعالی توجه می كند و آنچه كه از عوالم خلقیّه لایق نظر به كبریای عظمت و جلال است قلب است و دیگر جوارح و اعضاء را از آن حظّ و نصیبی نیست، مع ذلك طهارت صوریّه و نظافت ظاهریّه را نیز اهمال ننموده اند: صورت طهارت را برای صورت انسان مقرر فرمودند، و باطن آن را برای باطن او. و از آن كه تزكیه قلب را در این حدیث شریف از فوائد وضوء قرار داده، معلوم شود كه برای وضوء باطنی است كه به آن تزكیه باطن شود؛ و نیز رابطه ما بین ظاهر و باطن و شهادت و غیب معلوم شود؛ و نیز استفاده شود كه طهور ظاهری و وضوء صوری از عبادات است و اطاعت ربّ است، و از این جهت طهور ظاهر موجب طهور باطن گردد، و از طهارت صوری تزكیه فؤاد حاصل شود. بالجمله، سالك الی اللَّه باید در وقت وضوء متوجّه شود به اینكه می خواهد متوجّه محضر مقدّس حضرت كبریا شود؛ و با این احوالِ قلوب كه او را است، لیاقت محضر ندارد، بلكه شاید مطرود از درگاه عزّ ربوبیّت شود؛ پس، دامن همّت به كمر زند كه طهارت ظاهری را به باطن سرایت دهد و قلب خود را، كه مورد نظر حق، بلكه منزلگاه حضرت قدس است، از غیر حقّ تطهیر كند و تفرعن خود و خودیّت را، كه اصل اصول قذارات است، از سر بیفكند تا لایق مقام مقدّس شود. و پس از آن، حضرت رضا سلام اللَّه علیه وجه اختصاص اعضای مخصوصه را در وضو بیان می فرمایند و می گویند:

و همانا واجب شد بر رو و دو دست و سر و دو پا، زیرا كه بنده وقتی كه ایستاد در حضور حضرت جبّار، همانا منكشف می شود از جوارح او و ظاهر گردد آنچه كه وضوء در آن واجب شود؛ زیرا كه با رویش سجده كند و خضوع نماید، و با دستش سؤال و رغبت و رهبت نماید و منقطع به حق شود، و با سرش استقبال كند حق را در ركوع و سجودش، و با پاهایش بایستد و بنشیند.

حاصل فرموده آن جناب آن است كه چون این اعضا را دخالت است در عبودیّت حق و از این اعضا ظاهر شود آن، از این جهت تطهیر آنها لازم شده است. پس از آن، چیزهایی كه از آنها ظاهر شود بیان فرمودند و راه اعتبار و

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 73 فصل ششم در غسل است و آداب قلبیه آن ..... ص : 73

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 70

استفاده را برای اهلش باز نمودند و اهل معارف را به اسرار آن آشنا فرمودند به این كه آنچه محل ظهور عبودیّت است در محضر مبارك حقّ باید طاهر و پاكیزه باشد و اعضاء و جوارح ظاهریّه، كه حظّ ناقصی از آن معانی دارند، بی طهارت لایق مقام نیستند؛ با آنكه خضوع از صفات وجه بالحقیقه نیست و سؤال و رغبت و رهبت و تبتّل و استقبال هیچ یك از شئون اعضای حسّیّه نیستند، ولی چون این اعضاء مظاهر آنها است تطهیر آنها لازم آمد. پس، تطهیر قلب كه محل حقیقی عبودیّت و مركز واقعی این معانی است تطهیرش لازم تر است؛ و بدون تطهیر آن اگر با هفت دریا اعضاء صوریّه را شست و شو نمایند، تطهیر نشود و لیاقت مقام پیدا نكند، بلكه شیطان را در آن تصرّف باشد و از درگاه عزّت مطرود گردد.

وصل: و من ذلك ما عن العِلَلِ بِاسنادِهِ قالَ: جاءَ نَفَرٌ مِنَ الیَهُودِ الی رَسُولِ اللَّه صلی اللَّه و علیه و آله. فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسائِلَ؛ وَ كانَ فیما سَأَلوُهُ: اخْبِرْنا، یا مُحَمّدُ (ص)، لِایِّ عِلَّةٍ تُوَضَّأُ هذِهِ الْجَوارِحُ الارْبَعُ وَ هِیَ انْظَفُ الْمَواضِعِ فی الْجَسَدِ؟ فقال النَّبیُّ صلّی اللَّه علیه و آله: لَمّا انْ وَسْوَسَ الشَّیْطانُ الی آدم (ع) وَ دَنا مِنَ الشَّجَرَةِ، فَنَظَرَ الَیْها، فَذَهَبَ ماءُ وَجْههِ؛ ثُمَّ قامَ وَ مَشی الَیْها، وَ هِیَ اوّلُ قَدَمٍ مَشَتْ الَی الْخَطیئَةِ؛ ثُمَّ تَناوَلَ بِیَدِهِ مِنها ما عَلَیْها وَ اكَلَ، فَتَطایَرَ الحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ. فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلی امِّ رَأْسِه و بَكی . فَلَمّا تابَ اللَّه عَلَیْه، فَرَضَ اللَّه عَلَیْه و عَلی ذُرِّیَّتِه تَطْهیرَ هذِهِ الْجَوارِحِ الْارْبَعِ: فَامَرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ بِغَسْلِ الْوَجْهِ، لِما نَظَرَ الَی الشَّجَرَةِ؛ وَ امَرَهُ بِغَسْلِ الْیَدَیْن الَی الْمُرْفَقَیْنِ، لِما تَناوَلَ بِهِما؛ و امَرَ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِما وَضَعَ یَدَهُ عَلی امِّ رَأْسِهِ؛ وَ امَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَیْنِ، لِما مَشی بِهِما الَی الْخَطیئَةِ. "110"

حاصل ترجمه آن كه: یهودان سؤال كردند از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله كه به چه علّت وضوء مختصّ به این چهار موضع شد، با آن كه اینها

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 71

از همه اعضاء بدن نظیف ترند. فرمود: چون شیطان وسوسه كرد آدم را و او نزدیك آن درخت رفت و نظر به سوی آن كرد، آبرویش ریخت؛ پس برخاست و به سوی آن درخت روان شد- و آن اوّل قدمی بود كه برای گناه برداشته شد. پس از آن با دست خویش آنچه در آن درخت بود چید و خورد، پس زینت و زیور از جسمش پرواز نمود. و آدم دست خود را بالای سرش گذاشت و گریه نمود. پس چون خداوند توبه او را قبول فرمود، واجب نمود بر او و بر ذریّه اش پاكیزه نمودن این چهار عضو را؛ پس، امر فرمود خدای عزّ و جل به شستن روی، برای آن كه نظر نمود به شجره؛ و امر فرمود به شستن دستها تا مرفق، چون با آنها تناول نمود؛ و امر فرمود به مسح سر، چون دست خود را به سر گذاشت؛ و امر نمود به مسح قدمها، چون كه با آنها به سوی گناه رفته بود.

و در باب علّت وجوب صوم نیز در حدیث شریف است كه یهودان سؤال نمودند كه به چه علّت واجب نمود خداوند بر امّت تو سی روز روزه در روزها. فرمود: همانا آدم علیه السلام چون از آن درخت خورد باقی ماند در شكمش سی روز؛ پس، واجب فرمود خداوند بر آدم و بر ذریه اش سی روز گرسنگی و تشنگی را؛ و تفضّل فرمود بر آنها به این كه در شبها اجازه خوردن داد به آنها. "111"

از این احادیث شریفه اهل اشارات و اصحاب قلوب را استفاده هایی باشد كه خطیئه آدم علیه السلام با آن كه از قبیل خطیئات دیگران نبوده، بلكه شاید خطیئه طبیعیّه بوده یا خطیئه توجّه به كثرت كه شجره طبیعت است بوده یا توجّه به كثرت اسمائی پس از جاذبه فنای ذاتی بوده، لكن از مثل آدم علیه السلام، كه صفیّ اللَّه و مخصوص به قرب و فنای ذاتی است، متوقّع نبوده. لهذا به مقتضای غیرت حبّی ذات مقدّس حق اعلان عصیان و غوایت او را در همه عوالم و در لسان همه انبیاء علیهم السلام فرمود. و قال تعالی: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی. "112" با این وصف، این همه تطهیر و تنزیه لازم است

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 72

برای خود و ذریّه اش كه در صلب او مستكنّ بودند و در خطیئه شركت داشتند، بلكه پس از خروج از صلب نیز شركت نمودند.

پس خطیئه آدم و آدم زادگان را چنانچه مراتب و مظاهری است- چنانچه اوّل مرتبه آن توجه به كثرات اسمائیه و آخر مظهر آن اكل از شجره منهیّه است كه صورت ملكوتی آن درختی است كه در آن انواع اثمار و فواكه است؛ و صورت مُلكیِ آن طبیعت و شئون آن است و حبّ دنیا و نفس كه اكنون در این ذریّه است از شئون همان میل به شجره و اكل آن است- همین طور از برای تطهیر و تنزیه و طهارت و صلاة و صیام آنها، كه برای خروج از خطیئه پدر كه اصل است مراتب بسیاری است مطابق مراتب خطیئه. و از این بیان معلوم شد كه جمیع انواع معاصی قالبی ابن آدم از شئون اكل شجره است و تطهیر آن به طوری است؛ و جمیع انواع معاصی قلبیه آنها نیز از شئون آن شجره است؛ و تطهیر آن به طوری است. و جمیع انواع معاصی روحیّه از آن، و تطهیر آن به طوری است.

و تطهیر اعضای ظاهریّه "ظلّ" طهارات قلبیّه و روحیّه است برای كمّل، و دستور و "وسیله" آنها است برای اهل سلوك. و انسان تا در حجاب تعیّن اعضا و طهارات آنها است و در آن حدّ واقف است، از اهل سلوك نیست و در خطیئه باقی مانده؛ و چون اشتغال به مراتب طهارات ظاهریّه و باطنیّه پیدا كرد و طهارات صوریّه قشریّه را وسیله طهارات معنویّه لبّیّه قرار داد و در جمیع عبادات و مناسك حظوظ قلبیه آنها را نیز ملحوظ داشت و از آنها برخوردار شد بلكه جهات باطنیّه را بیشتر اهمّیّت داد و مقصد اعلای مهمّ دانست، داخل در باب سلوك راه انسانیّت شده؛ چنانچه در حدیث شریف كتاب مصباح الشریعه به آن اشاره شده آنجا كه فرماید: و طَهِّرْ قَلْبَكَ بالتَّقْوی وَ الْیَقینِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِكَ بِالْماءِ. "113"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 73

پس، انسان سالك را اوّل سلوك علمی لازم است كه به بركت اهل ذكر سلام اللَّه علیهم مراتب عبادات را تشخیص داده و عبادات صوریّه را نازله عبادات قلبیّه و روحیّه بداند؛ و پس از آن شروع به سلوك عملی، كه حقیقت سلوك است. و غایت این سلوك تخلیه نفس از غیر حق است و تحلیه آن به تجلّیات اسمائی و ذاتی است. و چون سالك را این مقام دست دهد، سلوكش به انتهاء رسد و غایت سیر كمالی برایش حاصل شود؛ پس به اسرار نسك و عبادات و به لطایف سلوك نائل شود؛ و آن تجلّیات جلالیّه است كه اسرار طهارات است و تجلّیات جمالیّه است كه غایت عبادات دیگر است. و تفصیل آن از عهده این اوراق خارج است.

فصل ششم در غسل است و آداب قلبیّه آن

اهل معرفت گویند كه جنابتْ خروج از وطن عبودیّت و دخول در غربت است؛ و اظهار ربوبیّت و دعوای منیّت است و دخول در حدود مولا و اتّصاف به وصف سیادت است. و غسل برای تطهیر از این قذارت و اعتراف به تقصیر است. و بعضی از مشایخ یكصد و پنجاه حال در ضمن ده فصل ذكر نموده كه باید بنده سالك تطهیر از آنها نماید در خلال غسل، كه غالب آنها یا تمام آنها به عزّت و جبروت و كبریای نفس و خودخواهی و خودبینی برگردد. "114"

نویسنده گوید كه جنابتْ فنای در طبیعت و غفلت از روحانیّت است و غایة القصوای كمال سلطنت حیوانیّت و بهیمیّت و دخول در اسفل السّافلین است. و غسل تطهیر از این خطیئه و رجوع از حكم طبیعت است، و دخول در سلطان رحمانیّت و تصرّف الهیّت است به شست و شو نمودن جمیع مملكت

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 78 فصل هفتم در پاره ای از آداب باطنیه ازاله نجاست و تطهیر از اخباث است ..... ص : 76

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 74

نفس را كه فانی در طبیعت شده بود و به غرور شیطان مبتلا شده بود.

پس، آداب قلبیّه آن آن است كه سالك الی اللَّه در وقت غسل وقوف به تطهیر ظاهر و غسل بدن، كه قشر ادنی و حظّ دنیا است، نكند و توجّه به جنابت باطنِ قلب و سرّ روح كند و غسل از آن را لازمتر شناسد؛ پس، از غلبه نفس بهیمیّه و شأن حیوانی بر نفس انسانیّه و شئون رحمانی بپرهیزد و از رجز شیطان و غرور او توبه كند؛ و باطن روح را، كه نفخه الهیّه است و با نفَس رحمانی در او منفوخ شده، از حظوظ شیطانی، كه توجّه به غیر كه اصل شجره منهیّه است [می باشد] تطهیر كند تا لایق جنّت پدرش، آدم علیه السلام گردد؛ و بداند كه اكل از این شجره طبیعت و اقبال به دنیا و توجّه به كثرتْ اصل اصول جنابت است. و تا طهارت از این جنابت به انغماس یا تطهیر تامّ به آب رحمت حقّ كه از ساق عرش رحمانی جاری است و خالص از تصرّف شیطانی است نكند، لایق صلاة، كه حقیقت معراج قرب است، نشود؛ فانّه لا صَلاةَ الّا بِطَهُور. "115" و اشاره به آنچه ذكر شد فرموده در حدیث شریف كه در وسایل از شیخ صدوق رضوان اللَّه علیه نقل نماید. قال: وَ بِاسنادِهِ قال: جاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ الی رَسوُلِ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم. فَسَأَلَهُ اعْلَمُهُمْ عَنْ مَسائِلَ؛ وَ كانَ فیما سَأَلَهُ انْ قالَ: لِایِّ شَیْ ءٍ امَرَ اللَّه تَعالی بالاغْتِسالِ مِنَ الْجَنابَةِ، وَ لَمْ یَأْمُرْ بالغُسل مِنَ الْغائِطِ و الْبُوْلِ. فَقالَ رَسولُ اللَّه (ص): انَّ آدَمَ (ع) لَمَّا اكَلَ مِنْ الشَّجَرَةِ: دَبَّ ذلِكَ فی عُروُقِهِ و شَعْرِهِ وَ بَشَرِهِ. فَاذا جامَعَ الَّرجُلُ اهْلَهُ، خَرَجَ الْماءُ مِنْ كُلِّ عِرْقٍ شَعْرَةٍ فی جَسَدِهِ، فَاوْجَبَ اللَّه عَزَّ و جَلَّ علی ذُرِّیَّتِهِ الْاغْتِسالَ مِنَ الْجَنابَةِ الی یَوْمِ الْقِیامَةِ ... "116" الخبر.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 75

و فی روایَةٍ اخری عَنِ الرّضا علیه السّلام: و انَّما امِرُوا بالْغُسْل مِنَ الْجَنابَةِ: وَ لَمْ یُؤْمَروُا بالْغُسْلِ مِنَ الْخَلَاءِ وَ هُوَ أَنْجَسُ مِنَ الْجَنابَةِ وَ اقْذَرُ، مِن اجْلِ انَّ الْجَنابَةَ مِنَ نَفْسِ الِانْسانِ، وَ هُوَ شَیْ ءٌ یَخْرُجُ مِنْ جَمیعِ جَسَدِهِ؛ وَ الخَلَاءُ لَیْسَ هُوَ مِنْ نَفْسِ الِانْسانِ: انَّما هُوَ غَذاءٌ یَدْخُلُ مِنْ بابٍ وَ یَخْرُجُ مِنْ بابٍ. "117"

گرچه ظاهر این احادیث نزد اصحاب ظاهر آن است كه چون نطفه از تمام بدن خارج می شود، غسل جمیع بدن لازم شد؛ و این مطابق با رأی جمعی از اطبّاء و حكمای طبیعی؛ ولی معلّل نمودن آن را به اكل شجره چنانچه در حدیث اول است، و نسبت دادن جنابت را به نفس چنانچه در حدیث دوّم است برای اهل معرفت و اشارت راهی به معارف باز كند؛ چه كه قضیّه شجره و اكل آدم علیه السلام از آن از اسرار علوم قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است كه بسیاری از معارف در آن مرموز است، و لهذا در احادیث شریفه علّت تشریع بسیاری از عبادات را همان قضیّه آدم و اكل شجره قرار داده اند. من جمله باب وضوء و نماز و غسل و صوم شهر رمضان و سی روز بودن آن و بسیاری از مناسك حجّ. و نویسنده را سالها در نظر است كه در این باب رساله ای تنظیم كنم و اشتغالات دیگر مانع شده؛ از خدای تعالی توفیق و سعادت می خواهم.

بالجمله، تو آدم زاده كه بذر لقائی و برای معرفتْ مخلوق و خدای تعالی تو را برای خود برگزیده و با دو دست جمال و جلال خود تخمیر فرموده و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 76

مسجود ملائكه و محسود ابلیس قرار داده، اگر بخواهی از جنابت پدر كه اصل تو است خارج شوی و لایق لقای حضرت محبوب شوی و استعداد وصول به مقام انس و حضرت قدس پیدا كنی، باید با آب رحمت حقّ باطن دل را غسل دهی و از اقبال به دنیا، كه از مظاهر شجره منهیّه است، توبه كنی و قلب خود را، كه محفل جناب جمیل و جمال جلیل است، از حبّ دنیا و شئون خبیثه آن، كه رجز شیطان است، شست و شو دهی كه جنّتِ لقای حقّ جای پاكان است- و لا یدْخُلُ الجنَّةَ الا الطَّیِّبُ. "118" "شست و شویی كن و آنگه به خرابات خرام". "119"

فصل هفتم در پاره ای از آداب باطنیّه ازاله نجاست و تطهیر از اخباث است

بدان كه ازاله حدث- چنانچه گذشت- خروج از انّیّت و انانیّت و فنای از نفسیّت است، بلكه خروج از بیت النّفس است بالكلّیة؛ و تا عبد را بقایایی از خویش باقی است، محدث به حدث اكبر است و عابد و معبود در او شیطان و نفس است. و منازل سیر اهل طریقت و سلوك اگر برای وصول به مقامات است و حصول معارج و مدارج است، از تصرّف نفس و شیطان خارج نیست و سیر و سلوك معلّل است؛ پس سلوك در منازل نفس است و سیر در جوف بیت است. و چنین سالكی مسافر و سالك نیست؛ و مهاجر الی اللَّه و رسوله نیست؛ و از حدث اكبر، كه عین عبد است، پاك نشده؛ و چون از این حدث بكلّی تطهیر شود، عابد و معبود حقّ شود و كُنْتُ سَمْعَهُ و بَصَره "120" كه نتیجه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 77

قرب نافله است حاصل شود. و از این جهت در طهارت از حدث غسل جمیع بدن لازم است، زیرا كه تا عین عبد به وجهی از وجوه باقی است، حدث مرتفع نشده: فانَّ تَحْتَ كُلِّ شَعْرَةٍ جَنابَةٌ. "121" پس تطهیر از حدث تطهیر از حدوث است و فنای در بحر قِدم است. و كمال آن، خروج از كثرت اسمائی است كه باطن شجره است؛ و با این خروج، از خطیئه ساریه آدم، كه اصل ذرّیه است، خارج شود.

پس، حدث از قذارات معنویّه است و تطهیر از آن نیز از امور غیبیه باطنیّه است و نور است؛ لكن وضوء نور محدود است و غسل نور مطلق است و ایُّ وُضوءٍ انْقی مِنَ الْغُسْل. "122" و امّا ازاله خَبَث و نجاسات ظاهریّه را این مكانت نیست، زیرا كه آن تنظیف صوری و تطهیر ظاهری است. و آداب قلبیّه آن آن است كه بنده سالك كه اراده حضور به محضر حق دارد بداند كه با رجز شیطان و رجس آن خبیث در محضر حقّ نتوان راه یافت و تا خروج از امّهات مذامّ اخلاقی كه مبدأ فساد مدینه فاضله انسانیّه است و منشأ خطیئات ظاهریّه و باطنیّه است دست ندهد، راهی به مقصد پیدا نكند و طریقی به مقصود نیابد.

شیطان كه مجاور عالم قدس و در سلك كرّوبین به شمار می رفت، آخر الأمر به واسطه ملكات خبیثه از مقام مقرّبین درگاه تبعیدش و به ندای: فاخْرُجْ مِنْها فَانَّكَ رَجیم "123" مرجومش نمودند. پس، ما بازماندگان از كاروان عالم غیب و فرو رفتگان در چاه عمیق طبیعت و مردودان به اسفل السافلین چطور می توانیم با دارا بودن ملكات خبیثه شیطانیّه لایق محضر قدس گردیم و مجاور روحانیّین و رفیق مقرّبین شویم. شیطان خودبینی كرد و ناریّت خود را دید و انَا

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 78

خَیْرٌ مِنْه "124" گفت؛ این اعجاب به نفس موجب خودپرستی و تكبّر شد و از آدم علیه السلام تحقیر و توهین كرد و خَلَقْتَهُ مِنْ طین گفت و قیاس غلط باطل نمود؛ خوبی آدم و كمال روحانیت او را ندید، و ظاهر آدم و مقام طینیّت و ترابیّت او را دید، و از خود مقام ناریّت را دید و از شرك خودخواهی و خودبینی خویش غفلت نمود. حبّ نفس پرده رؤیت نقص و حجاب شهود عیوبش شد، و این خودبینی و خودخواهی اسباب خودپرستی و تكبّر و خودنمایی و ریا و خود رأیی و عصیان شد و از معراج قدس به تیه ظلمتخانه طبیعت تبعید شد.

پس، بر سالك الی اللَّه لازم است كه در وقت تطهیر از ارجاس صوریّه، از امّهات رذائل و ارجاس باطنیّه شیطانیّه خود را تطهیر كند، و با آب رحمت حقّ و ارتیاض شرعی مدینه فاضله را شست و شو دهد و تصفیه قلب، كه محلّ تجلّی حقّ است، نماید و خلع نعلین حبّ جاه و شرف نماید تا لایق دخول در وادی مقدّس "ایمن" گردد و قابل تجلّی ربّ شود. و تا تطهیر از ارجاس خبیثه حاصل نیاید، تطهیر از احداث ممكن نشود، زیرا كه تطهیرِ ظاهر مقدّمه تطهیر باطن است؛ تا تقوای تامّ ملكی دنیائی بر وفق دستور شریعت مطهّره حاصل نشود، تقوای قلبی رخ ندهد؛ و تا تقوای قلبی از اموری كه شمرده شد حاصل نشود، تقوای روحی سرّی حقیقی پیدا نشود. و تمام مراتب تقوی مقدّمه این مرتبه است كه آن، ترك غیر حقّ است.

تا سالك را بقایائی از انانیت است تجلّی حق بر سرّ او نگردد. بلی، گاهی شود كه به مقتضای سبق رحمت و غلبه جنبه یلی اللّهی دستگیری غیبی از سالك شود و با جذبه الهیّه بقایایی اگر از انیّت مانده بسوزد. و شاید در كیفیّت تجلّی حق برای جبل و مندكّ نمودن آن و صعق حضرت موسی اشارتی به آنچه ذكر شد باشد؛ و بین سالك مجذوب و مجذوب سالك نیز این فرق هست. و اهل حقیقت از آنچه ذكر شد پی می برند به یك نكته دانستنی و مطلب مهمّ، كه جهل به آن سر منشأ بسیاری از ضلالتها و غوایتها و بازماندن از

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 84 فصل هفتم در پاره ای از آداب باطنیه ازاله نجاست و تطهیر از اخباث است ..... ص : 76

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 79

راه حق است و بر هیچ طالب حق جهل آن روا نباشد و غفلت از آن جایز نیست، و آن اینست كه شخص سالك و طالب حق باید خود را از افراط و تفریط بعضی از جهله اهل تصوّف و بعضی غفله أهل ظاهر مبرّا كند تا سیر إلی اللَّه برای او ممكن شود، چه كه بعضی از آن طایفه را عقیده بر آنست كه علم و عمل ظاهری قالبی حشو است و برای جهّال و عوام است؛ و امّا كسانی كه اهل سرّ و حقیقتند و اصحاب قلوبند و ارباب سابقه حسنی هستند احتیاج به این اعمال ندارند. و اعمال قالبیّه برای حصول حقایق قلبیّه و وصول به مقصد است؛ و چون سالك به مقصد خود رسید، پرداختن به مقدّمات تبعید است و اشتغال به كثرات حجاب است. و طایفه دوم در مقابل این دسته قیام نمودند و در جانب تفریط افتادند و انكار كلّیّه مقامات معنویّه و اسرار الهیّه را نمودند و جز محض ظاهر و صورت و قشرْ دیگر امور را بكلّی منكر شدند و به تخیّلات و اوهام نسبت دادند. و بین این دو طایفه لا زال كشمكش و مجادله و مخاصمه بوده و هر یك دیگری را بر خلاف شریعت می دانستند. و حق آن است كه هر دو طایفه قدری از حدّ تجاوز نمودند و افراط و تفریط كردند. ما در رساله سرّ الصّلاة در این موضوع اشاره نمودیم، و در این مقام نیز حدّ اعتدال را كه صراط مستقیم است می نمایانیم.

باید دانست كه مناسك صوریّه و عبادات قالبیّه نه فقط برای حصول ملكات كامله روحانیّه و حقایق قلبیّه است، بلكه آن یكی از ثمرات آنست. لكن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب كلیّه عبادات سرایت دادن معارف الهیّه است از باطن به ظاهر و از سرّ به علن؛ و چنانچه نعمت رحمت رحمانیّه؛ بلكه رحیمیّه، منبسط بر تمام نشئات قلبیّه و قالبیّه انسانیّه است، و هر یك از مراتب را حظّی است از نعم جامعه الهیّه، هر یك را حظّ و نصیبی است از ثنای حق و شكر نعمت رحمانی و رحیمی واجب مطلق. و تا از نشئه صوریّه دنیاویّه نفس را حظّی است و از حیات ملكی نصیبی است، بساط كثرت بكلّی برچیده نشود و حظوظ طبیعت مرتفع نگردد. و سالك الی اللَّه چنانچه قلب را نباید به غیر حق مشغول كند، صدر و خیال و ملك طبیعت را نباید در غیر حق

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 80

صرف كند تا توحید و تقدیس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد. و اگر جذبه روحی را در ملك طبیعت نتیجه ای جز تعبّد و تواضع برای حق حاصل شود، از انانیّت نفس بقایائی مانده و سیر سالك در جوف بیت نفس است نه سیر الی اللَّه.

و غایت سیر اهل اللَّه آن است كه طبیعت و ملك بدن را منصبغ به صبغة اللَّه كنند. و یكی از مراتب و بواطن حدیث شریف كه فرماید از لسان حق تعالی شأنه: انَا اللَّه؛ و انَا الرَّحْمنُ. خَلَقْتُ الرَّحِمَ وَ شَقَقْتُ لَها اسماء مِنْ اسْمی؛ فَمَنْ وَصَلَها وَصَلْتُهُ، وَ مَنْ قَطَعَها قَطَعْتَه. "125" شاید همین قطع طبیعت، كه امّ الأرواح است، از موطن اصلی باشد، و وصلش ارتیاض آن و ارجاع آن به موطن عبودیّت باشد. و فی الحدیث عَن ابی عبدِ اللَّه (ع) قال: اسْتَوْصُوا بِعَمَّتِكُمُ النَخْلَةِ خَیْراً؛ فَانَّها خُلِقَتْ مِنْ طینَةِ آدم. "126" و این حدیث شریف اشاره به همان "رَحِمیّت" است كه مذكور شد.

بالجمله، اخراج مملكت ظاهر را از موطن عبودیّت و سر خود نمودن آن را، از غایت جهل از مقامات اهل معرفت است؛ و از تسویلات شیطان رجیم است كه هر طایفه را به طریقی از حق تعالی بازدارد؛ چنانچه انكار مقامات و سدّ طریق معارف كه قرّة العین اولیاء خدا علیهم السلام، و تحدید نمودن شرایع الهیّه را به ظاهر، كه حظّ دنیا و ملك نفس و مقام حیوانیّت آن است، و غفلت از اسرار و آداب باطنیّه عبادات كه موجب تطهیر سرّ و تعمیر قلب و ترقّی باطن است، از غایت جهالت و غفلت است. و هر یك از این دو طایفه از طریق سعادت و صراط مستقیم انسانیّت دور و از مقامات اهل معارف مهجورند. و عارف باللَّه و عالم به مقامات باید همه حقوق باطنیّه و ظاهریّه را

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 81

مراعات كند و هر صاحب حقّی را به حقّ و حظّ خود برساند، و از غلوّ و تقصیر و افراط و تفریطْ خود را تطهیر كند؛ و ازاله قذارتِ انكارِ صورتِ شریعت، كه فی الحقیقه تحدید است، و ازاله خباثتِ انكارِ باطنِ شریعت، كه تقیید است، و هر دو از وساوس شیطانیّه و اخباث آن لعین است، بنماید تا طریق سیر إلی اللَّه و وصول به مقامات معنویّه برای او آسان نشود.

پس، یكی از مراتب ازاله خَبَث، ازاله اخباث اوهام فاسده است كه مانع از قرب الی اللَّه و معراج مؤمنین است. و یكی از معانی و مقامات جامعیّت نبوّت ختمیّه، بلكه دلائل بر خاتمیّت، آن است كه در جمیع مقامات نفسیّه تمام حقوق و حظوظ آن را از جمیع شئون شریعت استیفا فرموده؛ و چنانچه در معرفت شئون ربوبیّت جلّت عظمته حق را در علوّ اعلا و دنوّ ادنی به مقام جامعیّت معرفی فرموده وَ هُو الَاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ و الْباطِنُ "127" و اللَّه نورُ السَمواتِ وَ الارْض ... "128" الخ. وَ لَوْ دُلّیتُمْ بِحَبْلٍ الی الَارَضینَ السُّفْلی لَهَبَطْتُمْ عَلی اللَّه. "129" وَ ایْنَما تُوَلُّوا فَثَّمَ وَجْهُ اللَّه "130" الی غیر ذلك فرموده، كه عارف به معارف الهیّه و مجذوب جذبات رحمانیّه را از آنها طرب ملكوتی حاصل و وجد لاهوتی پیدا شود، همین طور توحید عملی قلبی را تا آخرین مراتب افق طبیعت و ملك بدن سرایت داده و هیچ موجودی را از حظّ معرفت اللَّه محروم نكرده.

بالجمله، اهل تصوّف از حكمت از حكمت عیسویّه، من حیث لا یشعرون، دم میزنند و اهل ظاهر از حكمت موسویّه؛ و محمّدیّون از هر دو اینها به طریق تقیید بری هستند. و تفصیل این اجمال از عهده این مقام خارج و درخور این اوراق نیست.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 82

وصل: عن مِصباحِ الشَّریعَةِ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: سُمِّیِ المُسْتَراحُ مُسْتَراحاً لِاسْتراحَةِ النُّفُوسِ مِنْ اثْقالِ النَّجاساتِ وَ اسْتِفراغ الكَثافاتِ وَ القَذَرِ فیها. وَ المُؤْمِنُ یَعْتَبِرُ عِنْدَها انَّ الخالِصَ مِنْ حُطامِ الدُّنْیا كَذلِكَ یَصیرُ عاقِبَتُهُ؛ فَیَستَریحُ بالعُدوُلِ عَنْها وَ تَرْكِها، وَ یُفَرِّغُ نَفْسَهُ وَ قَلْبَهُ عَنْ شُغْلِها، وَ یَسْتَنْكِفُ عَنْ جَمْعِها وَ اخْذِها اسْتِنْكافَهُ عَنِ النَّجاسَةِ وَ الغائِطِ وَ القَذَر. وَ یَتَفَكَّرُ فی نَفْسِهِ المُكَرَّمَةِ فی حالٍ كَیْفَ تَصیرُ ذَلیلَةً فی حالٍ؛ وَ یَعْلَمُ انَّ التَّمسُّكَ بالقَناعَةِ و التَّقوی یُورِثُ لَهُ رَاحَةَ الدّارَیْنِ؛ وَ انَّ الرّاحَةَ فی هَوانِ الدُّنْیا وَ الفَراغِ مِنَ التَّمَتُّع بِها وَ فی ازالَةِ النِّجاسةِ مِنَ الحَرامِ وَ الشُّبْهَةِ؛ فَیُغْلِقُ عَنْ نَفْسِهِ بابَ الكِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ ایّاها، وَ یَفِرُّ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ یَفْتَحُ بابَ التَّواضُع وَ النَدَمِ وَ الحَیاء؛ وَ یَجْتَهِدُ فی اداءِ اوامِرِهِ و اجْتِنابِ نَواهیهِ طَلَباً لِحُسْنِ المَآبِ وَ طیبِ الزُّلْفی ؛ وَ یُسْجِنُ نَفْسَهُ فی سِجْن الْخَوْفِ و الصَّبْرِ وَ الْكَفِّ عَنِ الشَّهِواتِ الی انْ یَتَّصِلَ بِامانِ اللَّه فی دارِ الْقَرارِ، وَ یَذوقَ طَعْمَ رِضاهُ. فَانَّ المُعَوَّلَ ذلِكَ، وَ ما عَداهُ لا شَی ءَ. "131" انتهی كلامه الشّریف.

در این كلام شریف دستور جامعی است برای اهل معرفت و سلوك كه باید انسانِ بیدارِ سالكِ الی دار الآخرة در هر حالی از حالاتْ حظوظ روحانیّه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 83

را استیفاء نماید و در هیچ حالی از ذكر مرجع و مآل خود غافل نباشد. و لهذا حكماء فرمودند: النَّبیُّ خادِمُ الْقَضاءِ كَما انَّ الطّبیبَ خادِمُ الْبَدَن. "132" انبیاء عظام و اولیاء كرام علیهم السلام را چون جز بر قضای الهی و جنبه یل اللّهی نظری نیست و ملكوت قضای الهی بر قلوب آنها حكومت می كند، جریان جمیع امور را به دست ملائكة اللَّه، كه جنود الهیّه می باشند، می دانند و می بینند؛ و طبیب طبیعی چون از این مرحله دور و از این وادی مهجور است، جریان امور طبیعیّه را به قوای طبیعیّه نسبت می دهد.

بالجمله، انسان سالك در جمیع احوال و از همه امور حظوظ سلوكی خود را باید استفاده كند. پس، چون حطام دنیا و لذائذ عالم ملك را رو به زوال و تغیّر دید و عواقب امر آنها را فساد و افول دید، به راحتی قلب از آنها اعراض كند و از اشتغال و جمع آنها قلب خود را فارغ كند و مستنكف شود از آنها چنانچه از قذارات استنكاف كند. باطنِ عالم طبیعت قذارت است؛ و تعبیر كثافت و قذارت در نوم- كه بابی از مكاشفه است- دنیا و مال است؛ و در مكاشفه علویّه علیه السلام دنیا جیفه و مردار است. "133" پس مؤمن همان طور كه از اثقال و فضولات طبیعت خود را فارغ كند و مدینه طبیعیّه را از اذیّت آن راحت كند، قلب را از تعلّق و اشتغال به آن مستریح كند و ثقل حبّ دنیا و جاه را از دل بردارد و مدینه فاضله روحانیّه را از آن فارغ و راحت كند. و تفكر كند در این كه اشتغال به دنیا نفس شریف را چگونه پس از چند ساعت ذلیل و خوار كند و او را محتاج به بدترین و فضیحترین حالات كند، بفهمد كه اشتغال قلبی به عالم پس از چندی كه پرده ملك برداشته شد و حجاب طبیعت مرتفع گردید، انسان را ذلیل و خوار كند و به حساب و عقاب گرفتار كند. و بداند كه تمسّك به تقوی و قناعت موجب راحتیِ دو دنیا است؛ و راحتی در آن است كه دنیا را خوار و ناچیز شمارد و از آن لذّت و تمتّع نبرد؛ و چنانچه خود را از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 84

نجاسات صوریّه پاكیزه كرد، از نجاسات حرام و شبهه نیز پاكیزه نماید؛ و چون خود را شناخت و ذلّ احتیاج خود را دریافت، باب كبر و بزرگی را بر خود فرو بندد و از سركشی و گناه فرار نماید، و بر خود درِ فروتنی و ندامت و خجلت را مفتوح كند و جدّ و جهد در فرمانبرداری حق و دوری از نافرمانی كند تا با نیكوئی و خوبی به حق رجوع كند و با پاكیزگی و صفای نفسْ متقرّب به مقام قدس شود؛ و خود به نفس خود خویش را در زندان خوف و صبر و نگاهداری از خواهشهای نفسانی مسجون كند تا از زندان عذاب الهی در امان باشد و به دار قرار حق در پناه ذات مقدّسش ملحق گردد، و در این حال طعم رضای حق را بچشد. و این غایت آمال اهل سلوك است و غیر آن را ارزشی نیست.